15

چرا سیاست خارجی آمریکا باعث هراس متحدانش شده است؟/ رویکرد ترامپ به شرکا – تابناک

[ad_1]

Radiant International: سایت تحلیلی Foreign Affair اخیرا مطلبی از “Brand Hall” با عنوان “America First World” منتشر کرده است. بازگشت ترامپ چه معنایی برای نظم جهانی دارد؟» در ادامه ترجمه قسمت دوم مقاله آمده است.

عبارت جذاب ترامپ “اول آمریکا” بازتابی آشکار از رویکرد آمریکا در دهه 1930 است. رهبران آمریکا در دهه 1930 از تسلط ایالات متحده در نیمکره غربی و دفاع قوی در دنیای خطرناک حمایت کردند. آنچه آنها در مورد آن اختلاف نظر داشتند این بود که آیا واشنگتن باید مسئول حفظ نظم جهانی بزرگتر باشد یا اینکه باید با کشورهایی وارد جنگ شود که مستقیماً خود ایالات متحده را تهدید نمی کنند.

پیوند مهم بین ترامپ و جنبش «اول آمریکا» در دهه 1930 این است که او می خواهد کشور را به دیدگاه متعارف تری نسبت به منافع خارجی خود بازگرداند. ترامپ این سوال را مطرح کرد که چرا ایالات متحده باید برای دفاع از کشورهای کوچک در اروپا یا آسیا، جنگ جهانی سوم را به خطر بیندازد. او در مورد حمایت از اوکراین در برابر روسیه و دفاع از تایوان در برابر حمله چین تردید دارد. برخلاف آنچه برخی تحلیلگران ادعا می کنند، منطقه هند و اقیانوس آرام از رویکرد ترامپ «اول آمریکا» مستثنی نیست. این بر عدم تقارن اقتصاد جهانی که واشنگتن مدت‌هاست مشاهده کرده است، غلبه می‌کند. ترامپ علاقه چندانی به حفظ دموکراسی یا دفاع از هنجارهای مهم و ناملموس مانند عدم تجاوز نشان نداده است.

رویکرد «اول آمریکا» در دوران ریاست جمهوری ترامپ به دلیل مخالفت مشاوران کلیدی، مخالفت جمهوری خواهان بین المللی در کنگره و بی انضباطی شخصی ترامپ هرگز به طور کامل محقق نشد.

البته در زمان ترامپ، ایالات متحده آمریکا یک ابرقدرت منفعل بود. همانطور که در جنگ تجاری او با چین، تشدید تنش ها با ایران و کره شمالی و اختلافات اقتصادی با متحدان آمریکا دیده می شود، ترامپ معتقد است که واشنگتن باید در زمانی که منافعش در خطر است، اقدام کند. او معتقد است که این منافع شامل نظم لیبرالی نمی شود که ایالات متحده آمریکا مدت ها از آن حمایت می کند.

رویکرد «اول آمریکا» در دوران ریاست جمهوری ترامپ به دلیل مخالفت مشاوران کلیدی، مخالفت جمهوری خواهان بین المللی در کنگره و بی انضباطی شخصی ترامپ هرگز به طور کامل محقق نشد. اما با توجه به نفوذ ایدئولوژیک فزاینده وی در اردوگاه جمهوری خواهان، در صورت بازپس گیری مجدد ترامپ از کاخ سفید، مقاومت مشاوران جمهوری خواه و بین المللی گرایان کم رنگ خواهد شد و زمینه برای تحقق رویکرد «اول آمریکا» فراهم می شود. چه ترامپ در نوامبر پیروز شود یا نه، ایده های او در سیاست آمریکا مهم است و مورد توجه قرار خواهد گرفت.

یکی از عناصر استراتژی اول آمریکا دفاع از روند ملی گرایی و نفی جهانی گرایی است. ایالات متحده آمریکا می تواند قدرت نظامی بی نظیر خود را حفظ کند. می تواند در دفاع موشکی، قابلیت های سایبری و سایر ابزارها برای محافظت از میهن سرمایه گذاری بیشتری کند. هنگامی که دشمنان به شهروندانش حمله می کنند یا حاکمیت آن را به چالش می کشند، می تواند واکنش خشونت آمیز نشان دهد. با این حال، واشنگتن به حمایت از کشورهای دوردست که بقای آنها به وضوح برای امنیت آمریکا حیاتی نیست، یا به ارائه کالاهای عمومی که عمدتاً توسط دیگران مصرف می شود، ادامه نمی دهد. چرا آمریکا باید با روسیه بر سر اوکراین و کشورهای بالتیک یا با چین بر سر جزایر دریای چین جنوبی خطر جنگ کند؟ چرا پنتاگون باید از تجارت چین با اروپا در برابر حملات حوثی ها محافظت کند؟ یک کشور عادی این کار را نمی کند.

از سوی دیگر، آمریکای متعارف تر، متحد محتاطانه تری خواهد بود. تاریخ سیاست اتحاد پر از ناامیدی و بازی دوگانه است. در نتیجه، واشنگتن در مورد اتحادهای خود استراتژیک نیست و در ازای حمایت مستمر می‌تواند هزینه‌های دفاعی بسیار بیشتری را از اروپایی‌ها یا تولید نفت از سعودی‌ها طلب کند. یا شاید واشنگتن با تکیه بر انزوای جغرافیایی ایالات متحده، توانایی کنترل رویکردهای دریایی و زرادخانه هسته ای خود برای دور نگه داشتن متجاوزان، به سادگی از ائتلاف خارج شود و اوراسیا را به اوراسیائی ها بسپارد. بنابراین، قاره گرایی می تواند جایگزین جهانی گرایی شود. ایالات متحده تلاش های محدودتری را برای تسلط بر نیمکره غربی انجام خواهد داد که با از دست دادن توانایی واشنگتن در مدیریت مسائل امنیتی اوراسیا، اهمیت بیشتری خواهد یافت.

آمریکای عادی تر؛ متحد محتاط تری خواهد بود

از منظر اقتصادی، استراتژی آمریکا اول شامل حمایت گرایی و ملی گرایی است. ایالات متحده همچنان درگیر اقتصاد جهانی خواهد بود، اما به دنبال متعادل کردن بارها و مزایای مشارکت خواهد بود. واشنگتن از قدرت بی بدیل خود برای استخراج منافع بیشتر از روابط کلیدی استفاده می کند. ترامپ چین و اتحادیه اروپا را با تعرفه‌ها ضربه زده است، اما با متحدان و دشمنان خود یکسان رفتار نخواهد کرد. علاوه بر این، ایالات متحده از جنبه های لیبرالی نظم لیبرال خارج خواهد شد.

اگر دوره اول ترامپ راهنما باشد، ایالات متحده سرمایه گذاری کمتری برای ترویج دموکراسی و حقوق بشر در نقاط دورافتاده خواهد کرد. در دوره دوم ترامپ، ایالات متحده ممکن است حتی الگویی برای رفتار غیر لیبرال باشد، زیرا افراد با نفوذ در خارج از کشور از تاکتیک های مرد قدرتمند سابق کاخ سفید تقلید کرده اند. واشنگتن همچنین می‌تواند قوانین بین‌المللی و سازمان‌های بین‌المللی را کم اهمیت جلوه دهد، به این امید که محدودیت‌های – قانونی یا نهادی – نظم لیبرال را که گاهی بر قدرت آمریکا اعمال می‌کند، کاهش دهد.

سیاست ایالات متحده که برای ارزش‌های لیبرال کمتر ارزش قائل است برای رهبران غیرلیبرال آرامش بخش خواهد بود

این حقایق چه معنایی برای روابط ایالات متحده با قدرت های رقیب دارد؟ استراتژی “اول آمریکا” می تواند منجر به ادامه اصطکاک با چین، به ویژه در تجارت شود. وقتی تهاجم مستقیماً به امنیت و رفاه ایالات متحده آسیب می رساند، تنش ها می تواند واقعاً شدید باشد. با این حال، سیاست ایالات متحده که ارزش‌های لیبرال کمتری را ارزش‌گذاری می‌کند، برای رهبران غیرلیبرال آرامش‌بخش خواهد بود و واشنگتن تمایل کمتری به رویارویی با پکن، مسکو یا تهران به دلیل نقض هنجارهای بین‌المللی خواهد داشت.

در واقع، ایالات متحده آمریکا همچنان یک قدرت بسیار بزرگ در این سناریو خواهد بود. حتی اگر واشنگتن فقط بر حفظ سلطه در نیمکره غربی تمرکز می کرد، حوزه نفوذ بیشتری نسبت به هر شخص دیگری داشت. در برخی زمینه‌ها، ایالات متحده منافع یکجانبه‌ای را کمتر از قبل دنبال می‌کند و ممکن است حضور بین‌المللی کمتری داشته باشد.

منتقدان «آمریکا اول» هشدار داده اند که این امر برای ثبات جهانی مضر است و احتمالاً حق با آنهاست. تاریخ سیاست جهانی قبل از سال 1945 چندان امیدی به حل مشکلات به هیچ وجه نمی دهد. رهبری آمریکا شیاطین – برنامه‌های توسعه جهانی، جنگ‌های برادرکشی در مناطق حیاتی، حمایت‌گرایی متقابل فلج‌کننده، تهدید هژمونی – را که قبلاً جهان را آزار می‌داد، تعطیل کرد.

امروزه ایالات متحده آمریکا نسبت به رقبای خود در سال 1945 یا 1991 قدرت کمتری دارد، اما همچنان یک قدرت بزرگ است. به عنوان مثال، اوکراین بدون تسلیحات، اطلاعات و پولی که واشنگتن به آن داده بود، نمی توانست در برابر روسیه دوام بیاورد. کشورهای اروپایی ناتو برای دفاع در برابر تهدید روسیه به قدرت آمریکا متکی هستند و هیچ اتحادی در آسیا وجود ندارد که بتواند بدون ایالات متحده با قدرت چین مقابله کند.

این واقعیت در آینده نزدیک تغییر نخواهد کرد. طرفداران خویشتن داری ممکن است امیدوار باشند که کاهش نیروهای ایالات متحده، کشورهای همفکر را وادار به افزایش قدرت کند. اما امروزه – با انباشت تسلیحات روسیه و چین و بسیاری از دموکراسی‌های اروپایی و آسیایی که در تلاش برای به خدمت گرفتن ارتش‌هایی با حداقل توانایی‌ها هستند – به نظر می‌رسد خلاء ایجاد شده توسط کاهش بودجه آمریکا توسط متجاوزترین دولت‌های جهان پر شده است.

با عمیق تر شدن ناآرامی ها، کشورهای اوراسیا ممکن است خود را تا بن دندان مسلح کنند، از جمله به سلاح های هسته ای، تا بقای خود را تضمین کنند.

رویکرد «اول آمریکا» احتمالاً برای کشورهایی که در خط مقدم هستند فاجعه خواهد بود – که با اوکراین شروع می‌شود اما به پایان نمی‌رسد. این امر باعث بی ثباتی فزاینده در نقاط حساس جهان، مانند اروپای شرقی یا دریای چین جنوبی می شود، جایی که قدرت های اقتدارگرا با رقبای ضعیف تری روبرو هستند. هنجارهایی که بسیاری از مردم آن را بدیهی می دانند – توانایی تجارت برای عبور از دریاها بدون مانع یا این ایده که فتح غیرقابل قبول است – می تواند با سرعت نگران کننده ای از بین برود. کشورهایی که توانستند با حمایت آمریکا همکاری کنند، ممکن است دوباره با شک بیشتری نگریسته شوند. با عمیق تر شدن ناآرامی ها، کشورهای اوراسیا ممکن است خود را تا بن دندان مسلح کنند، از جمله به سلاح های هسته ای، تا بقای خود را تضمین کنند.

رویکرد “اول آمریکا” مشکلات جهانی دموکراسی را تشدید می کند، به ویژه هنگامی که دموکراسی های شکننده با حکومت های خودکامه قدرتمند درگیر می شوند. تجارت و حمایت گرایی ممکن است افزایش یابد زیرا ایالات متحده دفاع خود را از یک اقتصاد جهانی با مجموع مثبت – یا حتی اقتصاد تعاونی جهان آزاد که دولت بایدن بر آن تاکید کرده است، کنار می گذارد. اگر سایر کشورها برای حفظ نظم اقتصادی و دریاهای آزاد به ایالات متحده متکی نباشند، ممکن است سعی کنند منابع و بازارها را مسدود کنند.

اما برای خود ایالات متحده، رویکرد “اول آمریکا” ممکن است چندان بد نباشد. طنز بزرگ سیاست خارجی پس از 1945 این است که کشوری که نظم لیبرال را ایجاد کرد کشوری است که کمترین نیاز را به آن دارد. به هر حال، ایالات متحده همچنان قوی ترین بازیکن جهان است. برکات جغرافیایی و مزایای اقتصادی منحصر به فردی دارد. در دنیایی که با انتخاب های سیاسی خود آنارشیک تر شده است، واشنگتن ممکن است برای مدتی خوب عمل کند.

فرسایش امنیت در اوراسیا چندین دهه پیشرفت ژئوپلیتیکی را از بین می برد، اما امنیت فیزیکی ایالات متحده را بلافاصله تهدید نمی کند. قدرت عظیم آن می تواند اهرم بسیار زیادی به آن بدهد، و منابع وسیع، بازار داخلی بزرگ، و اتکای نسبتاً متوسط ​​به تجارت، آن را برای دنیای حمایت گرا نسبتاً مناسب می کند. ناآرامی هایی که جریان نفت در خاورمیانه را مختل می کند یا عرضه نیمه هادی ها از تایوان می تواند باعث هرج و مرج اقتصادی جهانی شود، اما به آمریکایی ها آسیبی نمی رساند، زیرا چنین هرج و مرج ممکن است به نفع ایالات متحده باشد، همانطور که سایر کشورها وضعیت بسیار بدتری خواهند داشت.

قدرت آمریکا هنوز در هسته نظم حاکم بر جهان قرار دارد

با اولین رکورد آمریکا، کشورهای اروپا و شرق آسیا باید سرمایه گذاری های جدید عظیمی را در حوزه دفاعی انجام دهند تا با رقبای خود مبارزه کنند. فروپاشی امنیت در خطوط دریایی خاورمیانه در درجه اول بر کشورهای اروپایی و آسیایی که بیشترین وابستگی به این مسیرهای تجاری را دارند، تأثیر خواهد گذاشت. حتی رقیب اصلی واشنگتن، چین، در صورت فروپاشی نظم لیبرال بسیار متضرر خواهد شد، زیرا علیرغم تلاش های شی جین پینگ برای متکی بودن به خود، به شدت به مواد خام خارجی و بازارهای صادراتی متکی است.

ایالات متحده در نهایت هزینه بیشتری خواهد پرداخت. اگر چین پس از خروج آمریکا موفق به تسلط بر شرق آسیا شود، ممکن است قدرت اعمال فشار اقتصادی و دیپلماتیک بر آمریکا را به دست آورد. گسترش تدریجی نفوذ چین در سراسر جهان می تواند به پکن امتیازات ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیک قدرتمندی بدهد و ایالات متحده را حتی در نیمکره آمریکای شمالی ناامن کند. در همین حال، اصطکاک های اقتصادی بین المللی ناشی از حمایت گرایی و هرج و مرج، رشد ایالات متحده را کند می کند، که می تواند درگیری های اجتماعی و سیاسی در داخل را تشدید کند. و اگر روند دموکراتیک در خارج از کشور تضعیف شود و رژیم‌های استبدادی قوی پیشروی کنند، صداهای مخالف اقتدارگرایی در ایالات متحده ممکن است قدرتمند شوند – همانطور که در دهه 1930 اتفاق افتاد.

یکی از جنبه‌های مهم رویکرد آمریکا اول این است که اقبال خوب ابرقدرت، آن را از عواقب تصمیم‌های بدش محافظت می‌کند. با گذشت زمان، ایالات متحده آمریکا از رویکرد “اول آمریکا” در جهان ناله خواهد کرد – درست پس از آن که بسیاری از کشورهای جهان از این سیاست آسیب دیدند و آسیب دیدند.

[ad_2]

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا